پيام
+
سلام
صبحت زيبا چرا من هر صبح خودم را در آينه تو سبز ميبينم
و تو خودت را در آينه من آبي
بيا برويم باورمان را قدم بزنيم
تا شانه هاي خيابان خيال کنند
جنگل و دريا بهم رسيده اند . . .

كيوان گيتي نژاد و
92/4/29
دلتنگ...
سلام. توصيف زيبايي بود .
خانم خونه
@};-
خانم خونه
سلام اي طراوت هميشه! دوست دارت را درياب!
من آن بيدلم که دل خود را در افق هاي آبي ات مي جويم.!
خانم خونه
وقت شما هم به شادي وبالندگي ... جناب جاهد.
ذره بين زنده
سلام بر شما
كيوان گيتي نژاد و
و اگر تو اي عاشق شاعر حکايتي را با قلمت ترسيم کني نقاش باقلمويشش آن را جالب تر و تاثير گذار تر و قابل فهم تر نقاشي کي کند تو نقاشي((شعر خاموش )) مي خواني اما نقاش هم شعر را ((نقاش نا بينا مي خ.اند))حالا عشق بگو کدام نقص جدي تر است نابينا بودن يا لال بودن؟ من از همين تبارم حرفم به
كيوان گيتي نژاد و
دل هيچ دلداري نمي چسبد ولي من چه کنم عاشقم وفقط عشق مي جويم ولي بي خبر از دنياي نقص هايي هستم که دل گنجشک هايسي سحري را سر بردم اونها هم فهميدن من دروغ
كيوان گيتي نژاد و
گويم فهميدن متوهمم فهميدن نطقم کور است و دستهايم به کجي خو کرده است آقام آبرو دارت بودم داستان قصه هاي مثنوي و حکايتهي سهراب و اسکندر و ذوالفقار و ابوالفضلت هستمن من حيئريم کردي تو بر لبم در حال بيهوشي از اکسير خواب کتابي از عشق در برم گذاشتي چرا آن شب که دست و پا ميزدم بيايم پيش شهدا نزاشتي چرا مرادر حجره نشاندي و به جاي قران ديوان يک شاعر که با خواندنش از خواب پريدم و به جاي اينکه ب
كيوان گيتي نژاد و
خندم زار زار گريستم که باز خواب ديدم اينبار اگر صبح خانمم بهم گفت قرصات دير شده ناز خال ابرويت را نشان آنان دهم که کيوان هم شد که آدمي حيدري بشه