دیروز به یک مهمانی دوستانه وزنانه رفته بودم ,بعد پذیرایی هرکسی از چیزی که براش جالب بود حرف میزد .
یکی از خانمها بدون هیچ مقدمه ای گفت :میدونین من دلم چی میخواد ؟ همه نگاهش کردیم
گفت دلم میخواد جای گلنار باشم مثل اون زندگی کنم چه زندگی ارومی داره .
همه بالبخند به ما دو تا نگاه کردن , من که انتظار این حرف رو نداشتم مونده بودم که چی بگم فقط گفتم که ا ون طور که تو فکر میکنی نیست . من هم دلم میگیره ,من هم گاهی از دست قدر نشناسی های بچه هام یاشوهرم حالم گرفته میشه . درسته همیشه بیرون لبخند میزنم ولی این فقط به خاطر اینه که دوست دارم بقیه هم لبخند بزنند .نه اینکه زندگی ام بی عیب ونقص باشه
وشاید هم به خاطر اینه که خیلی به اینده امیدوارم .
نمیدونم چرا بعدش دلم گرفت البته به روی خودم نیاوردم وحرف را به شوخی وخنده برگرداندم .
خدارا شکر که خداوند ستارالعیوب هست وعیبهای مارا میپوشاند , درغیر این صورت شاید دیگر دوستم دلش نمی خواست جای من باشد .
موضوع مطلب :