بچه هایم در حال امتحان دادن هستند , من هم در خانه به فکر انها . وقتی هم که در خانه هستند , تمام فکرم راحتی انهاست که خوب درس بخوانند . وقتی هم که با مادرهای بچه های دیگر صحبت می کنیم باز هم همه صحبتها در مورد بچه هایمان است .
انگار بچه ها همه زندگی مرا پر کرده اند , پر از شیرینی , یک شیرینی دلخواسته . الان هم که به مدرسه رفته اند دلم برای بوسیدنشان تنگ شده .دلم میخواهد زودتر مدرسه تعطیل شود و به خانه بیایند و برایم از درس ها از دوستانشان واز دبیرهایشان بگویند. از نمره هایشان بگویند واز اینکه چه کسی بهترین نمره شده .با یاد همه اینها لبخندی روی لبانم می نشیند .
برای امروز قرمه سبزی پخته ام و میدانم که خوشحال می شوند . دخترم که حتما یک " اخ جون "بلند می گوید و پسرم هم با خودداری فقط لبخند می زند ولی حسابی میخورد.
همیشه یکی از مهم ترین دعاهای من این بوده که طعم خوش زندگی را بچشم , وقتی به دور و برم خوب نگاه میکنم طعم قشنگ زندگی رو میتونم توی همه چیز ببینم . همه میتونیم ببینیم فقط کافیه با عشق نگاه کنیم و دوست داشته باشیم .
موضوع مطلب : زندگی, عشق