سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شادیهای کوچک یک خانم خونه دار
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

امروز برطبق قراری که چند روز پیش با خانمهای همسایه داشتم , به پیاده روی رفتیم .

صبح قشنگی بود . در طی راه رفتن صحبت هم میکردیم .  یکی از خانمها که مسن تر از همه ما هم بود شروع کرد به تعریف از شوهرش که چه قدر اهل خیر است و از اخلاق ومنش و........شوهرش میگفت همه گوش میکردیم .

ناگفته نماند  که چند وقت پیش به طور خیلی اتفاقی  من متوجه شده بودم که این اقا زن دیگری هم دارد و .......وبه بهانه کار اغلب مواقع این خانم تنها است ,بچه ها هم که ازدواج کرده اند.

موقع حرف زدن این خانم ,گهگاهی نگاهی به صورتش می انداختم ,خیلی دلم گرفت ,با این که از شوهرش با افتخار صحبت میکرد  ,هیچ شوقی در چهره اش نبود.

احساس بدبختی و بدبخت بودن  سخت است  ,  اما  با وجود همه اینها  تظاهر به خوشبختی  و ابروداری کردن  از ان هم سخت تر هست.

ای کاش کاری از دستم برمیامد تا برای شادی اش انجام دهم . راستی چه کار میتوانم بکنم ؟

                                  




موضوع مطلب : تظاهر

          
شنبه 91 بهمن 21 :: 10:59 صبح

پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 2
  • کل بازدیدها: 149789
امکانات جانبی