شادیهای کوچک یک خانم خونه دار موضوع مطلب : زندگی
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند. زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ. زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز. زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی مثل زمان در گذر... انتخابی از اینترنت موضوع مطلب : زندگی
امروز خوشحالم...... به خاطر داشتن اطرافیان خوبم که با صافی دلشون همیشه قشنگی زندگی و با هم بودن را به یادم می اندازند ....... خدایا متشکرم به خاطر داشتنشون ............ خدایا دستات رو باز کن صدام رو میشنوی خداااااا......دستات رو باز کن خدا جونم اره میخوام دوباره در اغوشت جابگیرم....اره حالا همین حالا که شادترین هستم ..... ....میدونم همیشه وقتی دلم ابری و چشمام بارونیه در اغوشت میکشم..... ولی حالا میخواهم از ته قلبم و با تمام وجو د در حالی که برق شادی درچشمانم موج میزند عزیزترینم را محکم در اغوش بگیرم......
خوشحالم که تنها نیستم ....... موضوع مطلب : عشق
کم هزینه ترین لذت های دنیااگه کمی و فقط کمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را کمی بهتر کنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی که معلوم نیست کی باشد نباشیم...در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...
موضوع مطلب : خوشبختی روزنامه هفت صبح: افزایش قابل توجه هزینه زندگی باعث شده تا درآمد بسیاری از افراد در بهترین حالت تنها جوابگوی هزینهها باشد با این حال نباید از تلاش برای شاد بودن در زندگی نیز غفلت کرد.
پول خود را به شادیهای کوچک اما پرتعداد اختصاص دهید تا اینکه آن را خرج یک شادی بزرگ کنید. افرادی که تفریحات پرتعداد اما کم هزینهای مانند خرید کتاب و سیدی یا پیکنیک رفتن را به طور متداول انجام میدهند,
زمان بخرید. برخی اوقات میتوانید کمی پول خرج کنید تا وقت آزاد بیشتری داشته باشید. برای مثال برخی از اموری که وقت زیادی را اشغال میکنند را به فرد دیگری بسپارید و در مقابل به او پول بپردازید.
موضوع مطلب : چگونه میتوان شادتر و خوشبخت تر بود؟
این شعر زیبا و با محتوا را از سیمین بهبهانی تقدیم می کنم به همه مادران و زنان ایران زمین زنی را می شناسم من ولی از بس که پُر شور است دوصد بیم از سفر دارد که در یک گوشه ی خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرودعشق می خواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون امیدش در ته فرداست که می گوید پشیمان است چرادل را به او بسته کجا او لایق آنست؟ گریزانم از این خانه ولی از خود چنین پرسد چه کس موهای طفلم را پس از من می زند شانه؟ زنی نوزاد غم دارد زنی می گرید و گوید به سینه شیر کم دارد لباس تور می بافد نمازنور می خواند که می میرد ز یک تحقیر ولی آواز می خواند که این است بازی تقدیر زنی با اشک می خوابد زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمی داند زنی درد نهانش را زمردم می کند مخفی که یک باره نگویندش چه بد بختی چه بد بختی! به شعر و قصه می خواند اگرچه درد جانکاهی درون سینه اش دارد که او شمعی ست در خانه اگربیرون رود از در چه تاریک است این خانه! کنارسفره ی خالی که ای طفلم بخواب امشب بخواب آری ومن تکرار خواهم کرد سرودلایی لالایی که رنگ دامنش زرد است شب و روزش شده گریه که او نازای پردرد است! که با شیطان نفس خود هزاران بار جنگیده وچون فاتح شده آخر به بدنامی بد کاران تمسخروار خندیده! زنی خاموش می ماند زنی حتی شبانگاهان میان کوچه می ماند به دستش تاول درد است زبس که رنج و غم دارد فراموشش شده دیگر جنینی در شکم دارد زنی نزدیکی مرگ است سراغش را که می گیرد؟ نمیدانم، نمی دانم شبی در بستری کوچک زنی آهسته می میرد زمردی هرزه می گیرد
..زنی را می شناسم من موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|