سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شادیهای کوچک یک خانم خونه دار
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من


لحـظه های عمر را غنیـمت بشماریـم …



زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است
و تو در آن غرق …
این تابلو را به دیوار اتاق مى‌زنى
آن قالیچه را جلو پلکان مى‌اندازى
راهرو را جارو مى‌کنى
مبل‌ها به هم ریخته است،
مهمان‌ها دارند مى‌رسند و هنوز لباس عوض نکرده‌اى،
در آشپزخانه واویلاست و هنوز هم کارهایت مانده است



یکی از مهمان‌ها که الان مى‌آید نکته‌بین و بهانه‌گیر و حسود
و چهار چشمى همه چیز را مى‌پاید …
از این اتاق به آن اتاق سر مى‌کشى،
از حیاط به توى هال مى‌پرى،
از پله‌ها به طبقه بالا می‌روى، بر می‌گردى …
پرده و قالى و سماور و گل و میوه و چاى و شربت و شیرینى
و شهرام و رامین و مهین و شهین ...
غرق در همین کشمکش‌ها و گرفتاری‌ها و مشغولیات و خیالات

مى‌روى و مى‌آیى و مى‌دوى و مى‌پرى
که ناگهان سر پیچ پلکان جلوت یک آینه است …


از آن رد مشو …!
لحظه‌اى همه چیز را رها کن
خودت را خلاص کن
بایست و با خودت روبرو شو
نگاهش کن
خوب نگاهش کن!

او را مى‌شناسى؟
دقیقا وراندازش کن
کوشش کن درست بشناسی‌اش
درست بجایش آورى
فکر کن ببین این همان است که مى‌خواستى باشى؟
اگر نه
پس چه کسى و چه کارى فوری‌تر و مهم‌تر از اینکه
همه‌ی این مشغله‌هاى سرسام آور و پوچ و روزمره و تکرارى و زودگذر و
تقلیدى و بی‌دوام و بى‌قیمت
را از دست و دوشت بریزى و به او بپردازى
و او را درست کنى


فرصت کم است!

مگر عمر آدمى چند هزار سال است؟!
چه زود هم مى‌گذرد
مثل صفحات کتابى که باد آن را ورق مى‌زند،
آن‌هم کتاب کوچکى که پنجاه، شصت صفحه بیشتر ندارد …




موضوع مطلب : زندگی

          
سه شنبه 92 خرداد 7 :: 10:31 صبح

                                                                                         

 

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.

 

زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.

 

زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.

 

زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،

 

زندگی مثل زمان در گذر...

                                                                       جملات زیبا درباره پدر و مادر

انتخابی از اینترنت




موضوع مطلب : زندگی

          
سه شنبه 92 خرداد 7 :: 10:15 صبح

 

امروز خوشحالم......  به خاطر  داشتن اطرافیان خوبم  که با صافی دلشون  همیشه   قشنگی زندگی و با هم بودن را  به یادم می اندازند .......

خدایا متشکرم    به خاطر داشتنشون ............

خدایا دستات رو باز کن

صدام رو میشنوی خداااااا......دستات رو باز کن خدا جونم

اره میخوام دوباره در اغوشت جابگیرم....اره حالا همین حالا که شادترین هستم .....

....میدونم همیشه وقتی دلم ابری و چشمام بارونیه در اغوشت میکشم.....

ولی حالا میخواهم از ته قلبم و با تمام وجو د  در حالی که برق شادی درچشمانم موج میزند   عزیزترینم را محکم در اغوش بگیرم......

 

خوشحالم که تنها نیستم ....... 




موضوع مطلب : عشق

          
یکشنبه 92 اردیبهشت 22 :: 12:10 عصر

 

                                                                                       

کم هزینه ترین لذت های دنیا

اگه کمی و فقط کمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را کمی بهتر کنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی که معلوم نیست کی باشد نباشیم...در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...

1-گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 -سعی کنیم بیشتر بخندیم.

3- تلاش کنیم کمتر گله کنیم.

4 - با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.

5 -گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.

6 - بیشتردعا کنیم.

7 -در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت کنیم.

8- هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.

9- لذت عطسه کردن را حس کنیم.

10- قدر این که پایمان نشکسته است را بدانیم.

11- زیر دوش آواز بخوانیم.

12-سعی کنیم با حداقل یک ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .

13- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.

14- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.

15- برای انجام کارهایی که ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی کنیم!

16- از تفکردرباره تناقضات لذت ببریم.

17- برای کارهایمان برنامه‌ریزی کنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته کار مشکلی است!

18- مجموعه‌ای از یک چیز (تمبر، برگ، سنگ، کتاب و... برای خودمان جمع‌آوری کنیم.

19- در یک روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.

20- گاهی در حوض یا استخر شنا کنیم، البته اگر کنار ماهی‌ها باشد چه بهتر.

21- گاهی از درخت بالا برویم.

22- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.

23- گاهی کمی پابرهنه راه برویم!.

24- بدون آن که مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم.

25- وقتی کارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یک بستنی بخریم و با لذت بخوریم

26- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا کنیم.

27- سعی کنیم فقط نشنویم، بلکه به طور فعال گوش کنیم.

28- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .

29- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس کنیم.

30- زیر باران راه برویم.

31- کمتر حرف بزنیم و بیشترگوش کنیم ..

32- قبل از آن که مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش کنیم و مراقب تغذیه خود باشیم .

33- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.

34- اگر توانستیم گاهی کنار رودخانه بنشینیم و در سکوت به صدای آب گوش کنیم.

35- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.

36- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نکنیم.

37- به دنیای شعر و ادبیات نزدیک تر شویم.

38- گاهی از دیدن یک فیلم در کنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.

39- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه کنیم.

40- از هر آنچه که داریم خود و دیگران استفاده کنیم ممکن است فردا دیر باشد.

 




موضوع مطلب : خوشبختی

          
شنبه 92 اردیبهشت 21 :: 10:4 صبح

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net




موضوع مطلب : عشق

          
یکشنبه 92 اردیبهشت 15 :: 12:28 عصر

روزنامه هفت صبح: افزایش قابل توجه هزینه زندگی باعث شده تا درآمد بسیاری از افراد در بهترین حالت تنها جوابگوی هزینه‌ها باشد با این حال نباید از تلاش برای شاد بودن در زندگی نیز غفلت کرد.

در مورد اینکه آیا پول خوشبختی می‌آورد یا خیر اتفاق نظر وجود ندارد، اما راه‌هایی وجود دارند که به وسیله آنها و با خرج مقداری پول می‌توان خوشحال‌تر زندگی کرد.

 اگر قصد دارید بودجه‌ای را برای خوشحال‌تر بودن اختصاص دهید، موارد زیر را در نظر بگیرید.

 

پول خود را به شادی‌های کوچک اما پرتعداد اختصاص دهید تا اینکه آن را خرج یک شادی بزرگ کنید. افرادی که تفریحات پرتعداد اما کم هزینه‌ای مانند خرید کتاب و سی‌دی یا پیک‌نیک رفتن را به طور متداول انجام می‌دهند,

 از افرادی که در طول سال از چنین دلخوشی‌هایی اجتناب می‌کنند و به جای آن هر سال به یک سفر خارجی گرانقیمت می‌روند، رضایت بیشتری از زندگی دارند.

  پول خود را خرج احساسات اصلی‌تری بکنید. بخشی از دلیلی که باعث می‌شود پول خرج کردن در افراد ایجاد شادی نکند این است که آنها پول خود را صرف انگیزه‌هایی مانند رقابت با همسایگان و فامیل می‌کنند. چنین هزینه‌هایی به ندرت باعث ایجاد شادی در فرد می‌شوند، هرچند که حس چشم و هم‌چشمی ‌را ارضا می‌کنند.

  برای دیگران هم خرج کنید. یک تحقیق که توسط استادان دانشگاه بریتیش کلمبیا انجام شده نشان می‌دهد که هزینه کردن برای دیگران می‌تواند شادی بیشتری برای فرد به همراه داشته باشد.

به همین خاطر خرید هدیه برای دیگران و همچنین کمک به موسسات خیریه را فراموش نکنید. البته همان تحقیق نشان داده مبلغی که به دیگران اختصاص می‌دهید، تاثیر چندانی در میزان رضایتی که از این عمل کسب می‌کنید ندارد، به این معنی که لازم نیست پول زیادی را خرج خریدن هدیه‌های گرانقیمت برای دیگران کنید.

 

زمان بخرید. برخی اوقات می‌توانید کمی ‌پول خرج کنید تا وقت آزاد بیشتری داشته باشید. برای مثال برخی از اموری که وقت زیادی را اشغال می‌کنند را به فرد دیگری بسپارید و در مقابل به او پول بپردازید.

در این صورت می‌توانید فعالیت‌های جذاب‌تری را انجام دهید که در شما احساس رضایت بیشتری را ایجاد می‌کنند. مثلا وقت آزاد خود را صرف آموختن یک زبان خارجی، بازدید از نمایشگاه‌های هنری یا باغبانی کنید.

  پول خود را صرف تجربیات تازه کنید. تجربیات تازه و البته خوشایند در بیشتر موارد با هیجان و شادی همراه هستند به همین خاطر سعی کنید بخشی از پول و البته وقت خود را به مواردی اختصاص دهید که تاکنون سراغ آنها نرفته‌اید، از آموختن آشپزی ژاپنی گرفته تا کوهنوردی و طبیعت‌گردی با دوستان همگی جزو مواردی هستند که می‌توانند شما را شادتر کنند.

 

 

 




موضوع مطلب : چگونه می‌توان شادتر و خوشبخت تر بود؟

          
پنج شنبه 92 اردیبهشت 12 :: 8:55 صبح

این شعر زیبا و با محتوا  را از سیمین بهبهانی تقدیم می کنم به همه مادران و زنان ایران زمین  

زنی را می شناسم من

که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پُر شور است

دوصد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

سرودعشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرادل را به او بسته

کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نمازنور می خواند


زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

زمردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم
که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگرچه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگربیرون رود از در

چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک

کنارسفره ی خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

ومن تکرار خواهم کرد

سرودلایی لالایی

زنی را می شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گریه

که او نازای پردرد است!


زنیر ا می شناسم من

که با شیطان نفس خود

هزاران بار جنگیده

وچون فاتح شده آخر

به بدنامی بد کاران

تمسخروار خندیده!

زنی آواز می خواند

زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان

میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

زبس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگر

جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد؟

نمیدانم، نمی دانم

شبی در بستری کوچک

زنی آهسته می میرد

زنی هم انتقامش را

زمردی هرزه می گیرد

 

..زنی را می شناسم من




موضوع مطلب : شعر

          
سه شنبه 92 اردیبهشت 10 :: 8:9 صبح
1   2   >   
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 39
  • بازدید دیروز: 14
  • کل بازدیدها: 149874
امکانات جانبی