شادیهای کوچک یک خانم خونه دار امروز شنبه اول هفته است , شوهر و بچه هایم را با هزار ارزو و دعا روانه بیرون کرد ه ام , واز همین الان هم به انتظار امدنشان به خانه هستم تا برایم از کارهایشان بگویند , از نمره از معلم از مدرسه و خلاصه از تمام اتفاقاتی که برای شان افتاده هست . خودم هم در خانه کم مشغولیت ندارم . امروز تصمیم گرفته ام برای ناهار قرمه سبزی بپزم . سبزی اش را هم دیروز از با غچه چیده و اماده کرده ام و بعد هم کمی خیاطی می کنم . هفته پیش برای دخترم یک پارچه پالتویی به رنگ خردلی خریده ام که مشغولم کرده , شاید تا فردا تمام شود , پسرم فردا امتحان فیزیک دارد , بعد از ظهر قرار است چند ساعتی هم با هم فیزیک کار کنیم . یک کتاب رمان ایرانی هم از کتابخانه گرفته ام تا هر وقت که حوصله هیچ کاری را ندارم , کتاب بخوانم . خلاصه اینکه خودم را بیکار نمیگذارم چون هر وقت که تنها و بیکار هستم , هزار جور فکر به سرم میزند که بخشی از ان هم منفی است , پس یکی از کارهایی که شادی ام را تضمین میکند کار و سرگرمی هست . من عاشق زندگی ام هستم , من واقعا یک خانم خانه دار هستم .
موضوع مطلب : انگیزه, چگونه میتوان شادتر و خوشبخت تر بود؟, زندگی امروز هم با نام خدا روزم را شروع کردم . یک صبحانه خوب اماده کردم وسفره را انداختم , بچه ها را بیدار کردم وبا هم صبحانه خوردیم . با اینکه یک ماه از پاییز میگذرد , صدای بلبلها وگنجشکها قطع نمیشود , احساسی بهاری تمام روح و جانم را گرفته , مهر پاییز هم دارد تمام میشود , پاییز جان پس کی رخ مینمایی ؟
پاییز قشنگ هر چند تکراری هم باشی , من همیشه منتظرت هستم و از دیدن زیباییهایت سیر نمیشوم چون نمیدانم که چند پاییز دیگر را میتوانم ببینم . موضوع مطلب : زندگی, زیبایی, علاقه
هوا انقدر قشنگ و عالی است که انگار دارد میخندد .... لبخندهای من هم تمامی ندارد . دیروز به باغمان رفته بودیم , چند کرت سبزی کاشته بودم که این بار جوانه زده بودند , انقدر کیف کردم که نگو , فورا دست به کار شدم و با کمک شوهرم چند کرت دیگر هم اماده کردیم .برای اولین بار هویج و تره فرنگی هم کاشتم , امیدوارم خوب شود . میخواهم مثل بذرهای کاشته شده ام رشد کنم ..... بزرگ شوم ......... محصول دهم ......
من عاشق زندگی ام . یک زندگی ساده , یک زندگی که دیدن جوانه ای مرا غرق شادی میکند . موضوع مطلب : زندگی, شادی, علاقه امروز ای میلی از دوستم دریافت کردم , دیدم بد نیست برای شما هم بگذارم تا بخونید .
موضوع مطلب : وضو, انرژی امروز هوا کمی سرد شده .باران هم میبارد , دلم میخواهد به زیر لحافم بروم واز پنجره روبروی تختم , به بیرون نگاه کنم , ببینم که چطور قطره های باران با سر وصورت سروهای پشت پنجره بازی میکند . امروز باید به جلسه مدرسه پسرم هم بروم فردا هم به جلسه دخترم باید بروم , همیشه اولین جلسه سال مربوط به انجمن اولیا ومربیان هست . سالهای گذشته عضو میشدم ولی حالا دیگر حوصله این کارها را ندارم . احساس میکنم هر چه میگذرد تمایلم به سکوت و ارامش بیشتر میشود . هرچه میگذرد احساس نیازم به خدا هم بیشتر میشود , بیشتر درک و اعتماد می کنم . چند وقت پیش موضوعی , حسابی فکرم را درگیر کرده بود نه میتوانستم با کسی صحبت کنم و نه ارام میشدم ,با همین فکرها قران را باز کردم و اولین ایه را خواندم در ان ایه از اطمینان به خدا فرموده بود , دلم روشن شد و کار را به خودش سپردم . هر وقت مضطرب می شدم با خودم میگفتم که خدا به تو اطمینان دارم ..... بالاخره گذشت بد هم نگذشت .... و شیرینی این اطمینان هنوز هم برایم مانده است ...... خدایا دوستت دارم . موضوع مطلب : زندگی, خداوند, اطمینان پیوند روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|