شادیهای کوچک یک خانم خونه دار
امروز هوا ابری است , دلم احساس تنگی میکرد . ساعتی پیش برادرم زنگ زد و حال و احوالی کردیم وقتی صحبت تمام شد دلتنگی من هم پر کشید احساس خوبی داشتم . به همین سادگی و راحتی حالم تغییر کرد . یه خورده به کارهای خونه رسیدم ودر همین حال برای خودم اواز خوندم و حالا خوشحالم ..... انگار رنگ هوا هم روشن تر شده شاید افتابی شود . در بازار دل من همه چیز را ارزان میتوان به دست اورد , فروشنده ها با انصافند , فقط باید سخت نگرفت . موضوع مطلب : بازاردل, بهانه خوب
: میزان فاصله ی قلب آدم ها و تٌن صدا
استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با
وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.
سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر
فاصله میگیرد.
آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید
صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟
آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟
چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف
معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم
به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه
میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى
نمانده باشد
این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما
همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ
فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز
کنی با او حرف بزنی.
??
موضوع مطلب : داستان, عشق
دیروز به عیادت برادرزاده شوهرم رفته بودم که تازه شیمی درمانی را شروع کرده , از ان موقع تا همین الان ناراحت وغصه دارم . گاهی چه قدر دنیا برایم تنگ میشود , نفسم میگیرد باورم نمیشود که دختر به این قشنگی تا چند وقت دیگر باید با موهایش خداحافظی کند . اخ که چقدر دلتنگم ..... چقدر هوا برای نفس کشیدن کم است اخ.............
موضوع مطلب : دلتنگی
یک زن مهربان باشید
موضوع مطلب : خوشبختی, زندگی, علاقه دیروز برای رفتن به جایی سوار تاکسی شدم . بعد از لحظاتی خانمی مسن هم کنارم نشست ,با لبخند سلام کرد . به نظر خوش مشرب می امد , خیلی زود هم صحبت شدیم . پاییز را برای مسافرت کردن انتخاب کرده بود . برایم از جاهایی که رفته بود میگفت بچه هایش بزرگ شده بودند وکسی در خانه منتظرش نبود او هم هرجایی که هوس دیدنش را میکرد میرفت از کویر تا جنگل و دریا . برای لحظه ای فکر کردم که وقتی بچه های من هم بزرگ شدند , من هم میتوانم به جای دلتنگی کردن برای چیزهای از دست داده , با سفر کردن خودم را شاد نگه دارم و مزاحم دیگران نباشم . مستقل بودن حس خوبی است . موضوع مطلب : سفر, مسافر, استقلال پیوند روزانه پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|