گاهی اوقات که خیلی خسته ام ....... گاهی که دنیام سیاه وسفید میشه ....گاهی که دلم گرفته و دلتنگم نمی دونم چه طور ارومش کنم , می رم رو تختم دراز میکشم و چشمهامو میبندم .
می رم سفر .... به کنج دلم ..... یه جای سرسبز وقشنگ که ساحل زیبایی داره نسیم ملایمی هم می وزه و من می بینم اونی که دلم براش تنگ شده , اومده و لبخند می زنه .
گاهی هم می رم یه گوشه دیگه دلم و چیزها و ادمهایی رو میبینم که به من ارامش میدن و می دونم که بی ریا دوستم دارند .
نوازشم میکنند بهم میگن که دوستم دارند نگاهم میکنند و من احساسشان میکنم .
گاهی هم اتفاقاتی رو مرور میکنم که دیگه برام تکرار نمی شوند .
اون وقت اروم میشم و کمی میخوابم .... بعد که چشمامو باز میکنم انگار دنیام رنگی تر شده و سعی میکنم سیاهی رو نبینم تا پاک بشه .
حالا دیگه شما هم می دونین کنج دلم چه خبره !
موضوع مطلب : دل, احساس, عشق, خیال